نور حق

سرمايه راهرو حضور و ادب است آنگاه يكى همت و ديگر طلب استناچار بود رهرو ازين چار اصول ورنه به مراد دل رسيدن عجب استدل داده عشقم و نرفتم بيراه راهى بجز اين نيست خدايست گواهدر هر چه نظر كنم نبينم جز عشق لا حول و لا قوة الا بالله نور حق...

اى مرغ من از چه ز آشيان رفتى استاره شدى بر آسمان رفتى نور حق...

هر فعلى و عملى در عالم برزخ صورتى دارد كه آن فعل بر آن صورت بر فاعلش بعد از انتقال او به عالم برزخ ظاهر مى شود و جزا همين است كه( انما هى أعمالكم ترد عليكم , و جزاء بما كانوا يعملون , والناس مجزيون باعمالهم) . و نيز فرموده اند : كه علم انسان مشخص روح است و عملش مشخص بدن او در نشأه أخرى برانگيخته مى شود به سبب خصوصيت خود كه او آنست هر جا كه باشد .

نور حق...

همانطورى كه تمام نورها از نور شمس منشعب مى‌شوند و نور آن حقيقت‌ تمام انوار است تمام انوار حقيقى نيز چون انوار قاهره و انوار اسپهبديّه نيز حقيقتشان‌ نور الهى و وجود حقتعالى است.

نور حق...

همه اشیای موجود در عالَم اَجرام اَثیری و عنصری اَعمّ از افلاک و ستارگان و مرکباتِ عالَم عناصر، همه مِثال و ظِلّ جواهر نورانی مجرّدی هستند که در عالم اَنوار جای دارند و نور و ضیای عَرَضی اینها، شبح مثالی از نور و ضیای واقعی و ذاتی آنهاست.

نور حق...

حديث قدسى «خمّرت طينة آدم بيدىّ اربعين صباحاً»دارد در آن روزى كه حقيقت آدمى با دست تواناى حق تعالى به زيور وجود آراسته گشت، خداوند ايمان را در دل انسان نوشت زيرا او را مستعد معرفت خود مى دانست.

نور حق...

چگونه طوف كنم در فضاى عالم قدس كه در سراچه تركيب تخته بند تنم نور حق...

همه از آن، و حسنت خوشه‌چينندكه «آن» حسن را، دريا و كانى‌مبين بر ظاهرت، كز روى باطن‌جهان جانى و جانِ جهانى‌چنين فرشى و بى‌سامان بشايدكه عرشىّ و شهِ سامانيانى‌به جان باشد سپهرت، گوىِ چوگان‌به تن، گر قبضه زين خاكدانى‌كه دائم، جانِ او، انبازِ جسم است‌تو آخر خارج از كون و مكانى نور حق...